کد مطلب:106534 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

خطبه 149-پیش از وفاتش











[صفحه 382]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است كه پیش از وفاتش ایراد فرموده است: اطردت الایام: روزها را فراری دادم، شرد الجمل: شتر گریخت دحضت القدم: گام لغزید، اضمحل: نابود شد مخط: اثر (ای مردم! هر كسی از آنچه می گریزد در این حال آن را دیدار می كند مدت زندگی میدان راندن جان به سوی مرگ است، و گریز از مرگ برخورد با آن است، چه روزهایی را گذراندم كه در آن به كنجكاوی درباره راز این امر پرداختم و خداوند جز كتمان آن را نخواست، بنابراین چه دور است آگاهی به آنچه در گنجینه علم پروردگار پنهان است. اما وصیت من این است كه هیچ چیزی را با خدا شریك و انباز نكنید، و سنت و روش محمد را كه درود خدا بر او و خاندانش باد ضایع نگردانید، این دو ستون را بر پا دارید، و این دو چراغ را بیفروزید، و تا هنگامی كه از گرد حق پراكنده نشده اید سرزنشی بر شما نیست، هر كس به اندازه توانش مكلف است، و خداوند بار تكلیف نادانان را سبكتر كرده است. شما را پروردگاری مهربان، و دینی استوار، و پیشوایی داناست، من دیروز یار و همراه شما، و امروز مایه عبرت شما و فردا از شما جدا می شوم، خداوند من و شما را بیامرزد. اگر پای من در این لغزشگاه، استوار بماند، وض

ع همان خواهد بود كه می خواهید، و اگر پای لغزید و مرگ فرا رسید ما هم در زیر سایه شاخه ها، و در گذرگاه بادها و در زیر سایه ابری بوده ایم كه در فضا متراكم شده و سپس نابود گشته و نشانه آن بادها از میان رفته است. من همسایه ای بودم كه تنم چندی همسایگی شما را داشت، و بزودی از من، كالبدی بی جان، به جای می ماند كه پس از جنبشها و جوششهایی ساكن و آرام گشته، و پس از گفتارها و سخنوریها خاموش گردیده است، تا سكون و چشم بر هم نهادن و از حركت افتادن اعضای من برای شما پند و اندرزی باشد، زیرا برای كسی كه عبرت اندوز است، دیدن این احوال از هر گفتار شیوا رساتر، و از هر منطق شنوایی موثرتر است. بدرود من با شما بدرود مردی است كه در انتظار لقای پروردگار است، روزهای زندگی مرا فردا خواهید دانست، و نیات و اندیشه های مرا آینده برای شما آشكار خواهد ساخت، و پس از آن كه جایم تهی شد، و دیگری بر آن نشست مرا خواهید شناخت.) این گفتار مبتنی بر پند و اندرز و لزوم عبرت آموزی است، امام (ع) مردم را مخاطب قرار داده و به آنها هشدار می دهد كه مرگی كه طبع شما از آن نفرت دارد، ناگزیر به شما خواهد پیوست، و چه نیكوست این كه فرموده است:... ما یفر منه فی فرا

ره، زیرا انسان پیوسته از مرگ گریزان، و در حال حفظ خود از آن است، و چون چاره ای از آن نیست ناگزیر آن را در ضمن گریز از آن دیدار خواهد كرد. اجل گاهی بر پایان زندگی دنیا اطلاق می شود، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون) و گاهی هم مراد از آن مدت عمر، و دورانی است كه برای زندگی انسان در دنیا تعیین شده است، در عبارت والاجل مساق النفس مراد معنای اخیر است، برای این كه مدتی را كه انسان در لباس تن زندگی می كند، به منزله این است كه در این مدت به سوی هدفی كه برای اوست رانده می شود نه این كه محلی برای قرار و آرام اوست. فرموده است: و الهرب منه موافاته. سخن در نهایت لطافت است، برای این كه كسی كه مثلا با حركت و معالجه و مانند اینها از مرگ گریزان است، هر گونه حركت و اقدام او در این راه، مستلزم تباه كردن اوقات و از میان بردن روزگار عمر اوست، و تباهی اوقات نیز موجب فرا رسیدن مرگ و دیدار آن است، بنابراین واژه موافات (فرا رسیدن) مجازا بر هرب (گریختن) اطلاق شده است، و این از باب اطلاق نام لازم بر ملزوم است. فرموده است: كم اطردت الایام. یعنی چه بسیار روزها را كه گریز دادم، و پیاپی گذراندم، و درباره راز این

امر پیگیری و بررسی كردم، مراد از این امر واقعه شهادت آن حضرت است، و مقصود از مكنون (پوشیده) زمان معین آن به تفصیل، و مكان آن است، زیرا اینها از جمله اموری است كه خداوند متعال دانش آنها را ویژه خود گردانیده چنان كه فرموده است: (ان الله عنده علم الساعه) و نیز (و ما تدری نفس بای ارض تموت) هر چند پیامبر خدا (ص) كیفیت شهادتش را مجملا به او خبر داده بود چنان كه از آن حضرت نقل شده كه به امیرالمومنین (ع) فرموده است: ضربت بر این (اشاره به سر آن حضرت فرمود) وارد خواهد شد و از آن، این (اشاره به محاسن آن حضرت فرمود) خضاب خواهد گشت، همچنین از پیامبر اكرم (ص) روایت است كه به آن حضرت فرمود: آیا می دانی شقی ترین پیشینیان كیست؟ عرض كرد: آری آن كه ناقه را پی كرد، فرمود: شقی ترین پسینیان را می دانی كی خواهد بود؟ عرض كرد: نه، فرمود: كسی كه به این جا (اشاره به سر حضرت) ضربت می زند، و این (اشاره به محاسن حضرت) را از آن خضاب می كند. اما بررسی و پیگیری آن حضرت در اینباره، مربوط است به وقت و مكان و قرائن مشخصه آن به تفصیل، كه ممكن است این بررسی از طریق پرسش از پیامبر گرامی (ص) در دوران زندگی آن بزرگوار باشد، و رسول اكرم (ص) تفصیل ای

ن واقعه را از او پنهان داشته است، یا این كه برای دریافت این مطلب، احوال آن حضرت را در دیگر اوقاتی كه با مردم بوده مورد فحص و دقت قرار داده است، اما خداوند همواره این امر را پوشیده و مكتوم داشته است، از این رو فرموده است: چه دور است دانستن این امر، كه آن در خزانه علم خداوند نهفته است. پس از این امام (ع) وصیت خویش را آغاز، و آن را به ترتیب الاهم فالاهم بیان می فرماید، سفارش نخست آن حضرت درباره اخلاص عمل برای خداوند است، كه باید با رو گردانیدن از هر چه جز اوست عمل را برای او خالص گردانید، و این مستلزم مواظبت بر اجرای اوامر و نواهی باری تعالی و دیگر چیزهایی است كه قرآن كریم بدانها ناطق است، سپس بر لزوم پیروی از سنت محمد (ص) و این كه نباید سنتهای آن حضرت رها شود وصیت می كند، این كه امام (ع) نام خدا را بر نام پیامبر (ص) مقدم داشته، چنان كه اشاره كردیم برای این است كه بر طبق علم بیان مقدم داشتن اهم بر مهم واجب است، پس از این، گفتار خود را درباره پیروی از توحید خالص و تمسك به سنتهای نبوی تاكید می كند، واژه عمودین را برای این دو امر استعاره آورده است، و با واژه اقیموا ترشیح داده است، همچنین لفظ مصباحین را استعاره، و

ایقاد (افروختن) را ترشیح آن قرار داده است، استعاره نخست بدین مناسبت است كه اسلام و نظام امور مسلمانان درباره معاش و مسائل معاد بر پایه توحید خداوند و آنچه پیامبر (ص) از جانب او برای مردم آورده قرار دارد همان گونه كه خیمه و خرگاه بر پایه و عمود آن بر پا و استوار است، مناسبت استعاره دوم این است كه اعتقاد به یگانگی خداوند و پیروی از احكام دین كه موجب هدایت به راه حق، و رهایی از تیرگیهای جهل است، انسان را به جوار قرب خداوند و جنات نعیم او می كشانند كه مطلوب حقیقی می باشد، همچنان كه چراغ، در تاریكی شب، انسان را در راهی كه به سوی مقصد می سپارد راهنمایی می كند. فرموده است: و خلاكم ذم. خلا در این جا به معنای عدا (ترك كرده است) می باشد، و این جمله حكم مثل است، یعنی: تا هنگامی كه بر توحید خداوند و سنت پیامبرش (ص) پایدارید نكوهشی متوجه شما نیست، و نخسیتن كسی كه این مثل گونه را گفته است، قصیر هم پیمان جذیمه است كه هنگامی كه عمرو بن عدی پسر خواهر جذیمه را تشویق كرد از طایفه زباء انتقام بگیرد، عمرو گفت: چگونه برای من چنین چیزی ممكن است و حال آن كه قبیله زباء از عقاب در فضا بلند پروازتر، و دست یافتن بر آنها از هر چیز دشوارت

ر است، قصیر گفت: تو آن را بخواه و در این حال نكوهشی متوجه تو نیست. فرموده است: ما لم تشردوا. این جمله نفی نكوهش را استثنا می كند، یعنی تا هنگامی كه چراغهای توحید الهی و سنت نبوی را فروزان نگه داشته اید نكوهشی بر شما وارد نیست، مگر این كه از این راهی كه می روید پراكنده شوید، و از این اعتقادی كه دارید دست باز دارید. سپس چون پیش از این به آنها سفارش فرمود كه بر این دو محور كه عبارت از توحید و سنت نبوی است و همه تكالیف دین بر آنها دور می زند، تكیه و مواظبت كنند، در این جا برای آنها توضیح می دهد كه: حمل كل امری منكم... تا الجهله یعنی: در این باره تكلیف متفاوت است، دانشوران و هوشمندان و كسانی كه در صدد كسب دانشند، به اندازه مایه و توان خود بار تكلیف را به دوش داشته، و مكلف به آگاه كردن مردم و آموزش دادن آنانند، اما نادانان مانند زنان و صحرانشینان و سیاهپوستان و امثال این ناآگاهان، تكلیفی سبكتر و كمتر دارند، و وظیفه آنها در زمینه عبادات بدنی است نه تفكر در مقاصدی كه در وضع عبادات وجود دارد. پس از این به مناسبت آنچه درباره تخفیف بار تكلیف نادانان و ناآگاهان در پیش بیان فرموده از رحمت بی كران پروردگار سخن گفته است، م

نظور از دین قویم این است كه در آن كژی نیست، و انحرافی از مقصد حقیقی انسان در آن یافت نمی شود، مراد از امام علیم پیامبر اكرم (ص) است كه به چگونگی سلوك طریق خدا دانا، و به مراحل و منازل آن آگاه، و به مقتضای حكمت قولی و عملی راهنمای این راه است، و یا منظور خود آن حضرت است، زیرا او وارث علوم پیامبر (ص) و رهرو راه اوست، واژه رب در جمله رب رحیم خبر مبتدای محذوفی است كه تقدیر آن المكلف رب رحیم می باشد یعنی تكلیف كننده پروردگاری مهربان است، و جایز است كه رب فاعل فعل محذوفی باشد كه فعلهای حمل و خفف در جمله های بعدی، آن را تفسیر و تعیین می كند، یعنی یحملكم رب، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (یسبح له فیها بالغدو و الاصال رجال) سپس امام (ع) وصیت خود را با دعا و درخواست آمرزش برای آنان و خود پایان داده است. امام (ع) در تكمیل وصایای خود به آنان تذكر می دهد كه از زندگی او عبرت گیرند، و از دگرگونی احوال او در زمانهای مختلف پند آموزند، به یاد آورند كه دیروز همكار آنها در پیكار، و یار آنان در جنگ با اقران، و عهده دار امر و نهی در میان آنان بود... و امروز بر بستر مرگ افتاده، و توان جنبش از او گرفته شده، و فردا با فرا رسیدن م

رگ از آنان جدا می گردد، این دگرگونیها و تبدل احوال، همه مایه عبرت و پند و اندرز است، امام (ع) از غد در جمله غدا مفارقهم ممكن است معنای حقیقی را اراده كرده باشد، به این سبب كه آن بزرگوار گمان برده كه مرگ او فردا می رسد، یا این كه مراد زمان آینده است هر چند آینده ای دور باشد، و این معنا درست است، زیرا فرموده است: ان ثبتت الوطاه فی هذه المزله: یعنی اگر برایم در این دنیا دوامی، و در این لغزشگاه بقائی باشد، مراد از مزله جایگاه از میان رفتن زندگی است فذاك یعنی همین مورد امید است، ثبات وطاه یا استواری گام كنایه از دوام و بقای عمر، و دحض القدم یعنی لغزش گام اشاره به زوال آن است. فرموده است: فانا كنا فی افیاء اغصان... تا مخطها. این جملات، جواب شرط است، یعنی اگر بمیریم ما نیز این چنین بوده ایم، آنچه را در طی جملات مذكور بیان فرموده اشاره به احوال دنیا و خوشیها و دوران آن و بهره مندی انسان از آن می باشد، واژه اغصان (شاخه ها) برای عناصر چهارگانه، و واژه افیاء (سایه ها) را برای آنچه از تركیب این عناصر در این جهان پدید می آید و انسان در سایه آنها آرامش می یابد استعاره آورده است، مناسبت استعاره نخست این است كه عناصر در حقیق

ت مانند شاخه های درخت هستند، و وجه استعاره دوم این كه سایه، محل آرمیدن و لذت بردن است، همچنان كه وجود و هستی، در صورت سلامت تن و اعتدال مزاج كه از تركیب درست عناصر حاصل می شود مایه خوشی و لذت است، و نیز مهاب الریاح (جایگاههای وزش بادها) برای بدنها و ریاح (بادها) را برای ارواح و نفخه های الهی كه بر جان انسانها می وزد استعاره آورده است، وجه استعاره نخست، این است كه بدنها مانند محلهایی كه باد بر آنها می وزد نفخه های ربانی را می پذیرد، و این استعاره محسوس است برای معقول، و مناسبت استعاره دوم روشن است و نیاز به توضیح ندارد، همچنین واژه غمام (ابر) را برای حركت كرات آسمانی و اتصال آنها، و آنچه از بالا افاضه و سبب بقای انسان می شود استعاره فرموده، و مناسب آن اشتراك در افاضه و سبب بودن است، و ظل (سایه) آن عبارت از چیزهایی از حركات كرات، و افاضات سماوی است كه انسان بدانها آرامش می یابد، چنان كه گفته می شود: او در سایه فلانی زندگی می كند، یعنی از زندگی و عنایت او بهره مند است. عبارت اضمحل فی الجو متلفقها اشاره است به زوال و پراكنده شدن اسباب سماوی كه برای بقای آن لازم است، و مراد از عفا فی الارض مخطها محو آثار آن از اب

دان است، ضمیر متلفقها به غمام و ضمیر مخطها به مهاب الریاح برگشت دارد. فرموده است: فانما كنت جارا جاوركم بدنی ایاما. این بیان تذ كاری است بر این كه نفس قدسی آن حضرت به ملا اعلا پیوسته بوده، و تمایلی به بقای در دنیا و بودن در كنار مردم آن نداشته، و تنها با بدن، چند گاهی همنشین آنها بوده است، و نیز چون همنشینی و همسایگی از عوارض جسمانی است، ممكن است این گفتار تذكر این مطلب باشد كه غیر از تن چیز دیگری كه همان نفس است نیز وجود دارد. منظور از ایام، مدت زندگی آن حضرت در این دنیاست. فرموده است: و ستعقبون. یعنی در پایان كار، از من كالبدی بی جان و بی حركت خواهید یافت، كه آنچه را از خردمندی و سخنوری و نیرومندی او به خاطر دارید از دست داده، و حركت او به سكون، و نطق او به سكوت مبدل گشته است، و برای این كه آنها را دوباره مورد وعظ و اندرز قرار دهد می فرماید: تا این كه از سكون و بی حركت ماندن چشمهایم، و از كار افتادن اعضایم بر اثر مرگ، پند و عبرت گیرید. فرموده است: فانه اوعظ للمعتبرین من المنطق البلیغ. این سخنی حق و درست است كه طبع انسان از مشاهده آنچه در آن عبرت و موعظه است، بیشتر متاثر می شود، و زیادتر پند می اندوزد تا ای

ن كه همان را به زبان برای او توصیف كنند و شرح آن را به گوش او برسانند، هر چند با رساترین عبارات و شیواترین كلمات باشد. پس از این امام (ع) با آنها آخرین خداحافظی را به جا می آورد: فرموده است: و داعیكم (انشاء است نه خبر) وداع امری ء مرصد للتلاقی. یعنی: وداع و بدرود من با شما وداع مردی است كه آماده و مهیای لقای پروردگار شده است. فرموده است: غدا ترون ایامی... تا آخر. این گفتار امام (ع) تذكر و هشداری است درباره فضیلت و برتری خودش، تا این كه پیروانش بر متابعت از او پایدار و استوار باشند، و آنانی كه بر فضیلت او آگاهی ندارند، و مقام او را در میان مردم نمی دانند، هنگامی كه از میان آنان رخت بربندد، و ستمكاران زمام امور آنها را به دست گیرند، و ناگزیر پرده های غفلت و بی خبری از پیش چشم بصیرت آنها برداشته شود، راه خدا را در پیش گیرند، و زمانی كه اعمال زشت كسانی را كه بر جای او نشسته اند بنگرید، منزلت و برتری او را بشناسند، و بدانند كه مبارزه ها و جنگهای او و مطالبه خلافت، برای رسیدن به مقاصد دنیوی نبوده، بلكه برای برپا داشتن دین حق، و شیوه های عدل، و خشنودی خداوند متعال بوده است.


صفحه 382.